رفتار با فرزندان همسر؛
فرزندی که از ازدواج قبلی باقی مانده، شرایط را برای ازدواج مجدد متفاوت میکند. در چنین شرایطی بچهها بسته به شرایط روحی و سن و سالشان واکنشهای مختلفی نشان میدهند که عمده این واکنشها به مقدار زیادی به برخورد طرف مقابل بستگی دارد.
یکی از معضلاتی که ممکن است برای شروع یک زندگی بعد از طلاق برای زن و مرد وجود داشته باشد، وجود فرزند است. اینکه خانم یا آقا با داشتن فرزند چگونه میتوانند در یک زندگی وارد شوند و هرکدام از آنها با فرزندان طرف مقابل چگونه برخورد کند تا آرامش در زندگی برقرار باشد. نکاتی هستند که در این فرصت باگفتگوی با کارشناسان به آن میپردازیم.
زوجین باید نسبت به هم روابط عاشقانه عادی را حفظ کرده و حق یکدیگر را رعایت کنند تا از انرژی و گرمای رابطهشان، بتوانند مشکلات را تحمل و بحرانها را مدیریت کنند
1- آمادگی ایجاد کنید
پذیرفتن هر موضوع و شرایطی نیازمند مقدماتی است که عدم توجه به آنها کار را سخت خواهد کرد. مهناز خانمی 35 ساله دلیل ازدواج نکردن خود را در ابتدا آماده نبودن فرزندانش معرفی کرده و میگوید: «با وجود خواستگارهایی که داشتم اما احساس میکردم بچههایم هنوز برای پذیرفتن مردی که در جایگاه پدرشان قرار بگیرد آمادگی ندارند. 8 سال بدون همسر زندگی کردم و بچه هایم را بزرگ کردم. زندگی خیلی مراحل سختی دارد که اداره آن توسط یک زن تنها خیلی سخت است. بچهها سختیهای من را می دیدند تا جایی که کم کم خود آنها به من گفتند که ما راضی به سختی تو نیستیم و باید ازدواج کنی. پسر کوچکم 4 ساله بودکه پدرش را از دست داد، نیاز به کسی داشت که برایش پدری کند. کمکم با صحبت کردن با آنها متوجه آماده شدن شرایط شدم تا جایی که با انتخاب مورد مناسب و صحبت کردن و پذیرفتن شرایط زندگی من توسط ایشان، تن به ازدواج مجدد دادم.»2- روابط عاشقانه خود را کم نکنید
مشاور خانواده نوع رفتار در ازدواج مجدد را اینگونه بیان میکند: «صحبت ما بر سر افرادی است که با وجود فرزند، میخواهند ازدواج مجدد داشته باشند. این افراد با وجود اینکه بچه پیش آنها است، باید توجه کنند که علیرغم توجه به نیازها و حمایت کردن از بچهها، نباید آنها را محور در زندگی و تصمیمات شخصی قرار دهند.گاهی دیده می شود زوجین در ازدواج مجدد، برای جلب توجه بچه، روابط عاشقانه خود را کم میکنند. مثلا بیرون که میروند، بچه جلو مینشیند و خانم عقب میرود یا موقع خواب پدر یا مادر در اتاق بچه و طرف مقابل جدا میخوابد که مثلاً بچه را جذب کنند. این غلط است. شاید این نوع عملکرد اولش جواب دهد اما کمکم این احساس پیدا میشود این بچه مزاحم روابط عاشقانه بوده و تنفر و کینه طرف مقابل از این عامل جدایی که بچه است شعلهور میشود. در این نوع برخورد بچه نه تنها جذب نشده، روزبهروز توقعاتش بیشتر میشود به این صورت که توقع دارد لحظه به لحظه با او باشند و اجازه با همبودن زوجین را نمیدهد که این باعث بروز مشکلات و طلاق مجدد میشود. بنابراین زوجین باید نسبت به هم روابط عاشقانه عادی را حفظ کرده و حق یکدیگر را رعایت کنند تا از انرژی و گرمای رابطهشان، بتوانند مشکلات را تحمل و بحرانها را مدیریت کنند.»
گاهی در برخی زوجین کودک را به گفتن بابا یا مامان مجبور میکنند. در حالی که کودک اگر خودش نخواهد طرف مقابل را مادر یا پدر خطاب کند، این اجبار اثر سوء خواهد داشت. در این مورد تصمیم را به عهده خود کودک بگذارید و به او زمان دهید
3- مانع دیدن همسرتان با فرزندش نشوید
در مواردی هم پیش می آید که با وجود اینکه طرف مقابل از زندگی قبلی خود فرزند دارد، اما با او زندگی نمی کند. در این موارد چه باید کرد؟خراسانی پاسخ میدهد: «زن یا مرد نباید باعث قطع رابطه طرف مقابل با فرزندش بشوند. زن و مردی که از هم جدا شدهاند با فرزندی که پیش آنها هم زندگی نمیکند، باید رابطه عاطفی سالم داشته باشند که اگر اینگونه نباشد کمبود هرکدام از آنها در زندگی او مشکلات اخلاقی، شخصیتی و روانی ایجاد میکند به طوری که کمکم این مشکل باعث میشود بچه که بزرگتر میشود در جهت انتقامگیری و اخلال در زندگی آنها برآید.»
4- کسی جای پدر و مادر را نمیگیرد
به هیچ وجه جلوی بچه از مادر یا پدر سابقش بد نگفته و سرکوفت نزنید چرا که آنها به هرحال پدر و مادر او هستند و حرفهای شما باعث ایجاد کینه و ناراحتی در بچه میشود. هیچکس نمیتواند جای پدر یا مادر واقعی را برای افراد به شکل کامل بگیرد و این طبیعی هم است چون هیچ ارتباط خونی و رحمی وجود ندارد.روانشناس خانواده اشتباه بعضی افراد را در ازدواج دوم، مجبور کردن بچهها بهویژه در سنین کم به گفتن «مامان» یا «بابا» به شخص تازه وارد در خانواده میداند: «گاهی در برخی زوجین کودک را به گفتن بابا یا مامان مجبور میکنند. در حالی که کودک اگر خودش نخواهد طرف مقابل را مادر یا پدر خطاب کند، این اجبار اثر سوء خواهد داشت. در این مورد تصمیم را به عهده خود کودک بگذارید و به او زمان دهید. هرکدام از طرفین میتوانند با نوع رفتار خود فرصت نزدیک شدن به فرزند طرف مقابل را برای خود ایجاد کنند.»روانشناس خانواده بر مسأله جایگاه نامادری و ناپدری میگوید: «خیلی توجه داشته باشیم که دخترها مادر جدید و پسرها ناپدری را بهسختی میپذیرند. زوجین باید خیلی با مدیریت و و عالمانه در چنین زندگیهایی ورود پیدا کنند تا به کسی آسیب جدی وارد نشود.»
خانم سهرابی، خود را مادر 9 فرزند میداند که 4 فرزند از ازدواج قبل خود و 5 فرزند از همسر فعلی ایشان است. او میگوید با وجود اینکه با همسرم تفاهم کامل را داشته و مشکلی نداشته و ندارم اما ناسازگاری و تفاوت سلیقههای بچهها باهم بزرگترین مشکل زندگی ما شده است.
خانم دیگری که خود صاحب نوه و عروس و داماد است، در خاطرهای از ورود نامادری به خانه میگوید: «ما 6 بچه کوچک بودیم که مادرمان فوت کرد. پس از مدتی خانمی در یکی از واحدهای ساختمان ما وارد شد و به جهت اینکه ما مادر نداشتیم، خیلی به ما لطف و محبت و خدمات انسانی میداد. به قدری این محبت زیاد بود که ما به او علاقه پیدا کردیم و به پدرمان پیشنهاد دادیم که با ایشان ازدواج کند. بعدها که بزرگ شدیم فهمیدیم این خانم به عقد پدر ما بوده و این خانم با درایت تمام توانست آرام آرام جای خود را بین ما 6 بچه باز کند بهطوریکه ما را مجذوب و طالب خود کرد. الان که سالهاست پدرمان فوت کرده اما هنوز این خانم با رفتار خود در دل ما جا دارد و ما به او مادر میگوییم.»
خانواده هستهای، متشکل از پدر و مادر و فرزندان است اما در خانواده گسترده به این جمع پدربزرگ، مادربزرگ، دایی، عمه، خاله و عموی طرفین نیز اضافه میشود. خانواده گسترده نقش حمایتی از خانواده هستهای را برعهده دارد
روانشناس خانواده در ادامه با اشاره به لزوم مدیریت و برنامهریزی صحیح در شروع زندگی جدید، به نوع انتخابی که مراجعینش در برابر این معضل داشتهاند، ادامه میدهد: «اگر بچهها در سن مناسب برای جداسازی از زندگی داشته و شرایط تحقق چنین اتفاقی وجود دارد، این کار را انجام دهید. آقایی بود که همسر اولشان فوت شده و دو پسر داشتند که در ازدواج مجدد با یک خانم شایسته، یکی از پسرها با خانم جدید سرناسازگاری پیدا کرد و منجر به کدورتی شد. پدر تصمیم گرفت برای پسرها که البته بالای 20 سال بودند خانهای در نزدیکی محل زندگی خود بگیرد و با وجود توجه و حمایتها عاطفی، مالی و خدماترسانی به آنها، در ظاهر فضای زندگی آنها را از زندگی خود و همسر جدیدش جدا کند. این استقلال و جداسازی که با مدیریت و توجه کامل همراه بود، خیلی از مشکلات و ناسازگاریها را حل کرد و در طولانی مدت پسرها توانستند جایگاه این خانم را در زندگی بپذیرند.»