شما هم برنامه پنج ساله برای زندگی تان تنظیم کنید

زوج های بابرنامه و بی برنامه چه تفاوتی باهم دارند؟

 

هر چند سال که از زندگی مشترک تان گذشته باشد حتما زمانی برای درست کردن غذا یک برنامه هفتگی نوشته اید و آن را به در یخچال چسبانده اید تا طبق آن با دانستن اینکه هر روز چه چیزی باید درست کنید، زندگی را پیش ببرید. حال اگر از شما خواسته شود که نه فقط برای برنامه غذایی خانواده که برای سایر کارهای خود و اعضای خانواده چنین برنامه ای را تنظیم کنید متعجب می شوید که مگر می توان برای همه زندگی برنامه ریزی کرد؟!

 

زمان تقریبی مطالعه : 6 دقیقه

 

  

از زوج های روزمره تا زوج های بابرنامه

 

بسیاری از ما گمان می کنیم داشتن برنامه فقط متعلق به سازمان برنامه و بودجه است یا مثلا شرکت ها و سازمان های بزرگ باید برنامه داشته باشند. اگر بشنویم که کشوری دارای برنامه پنج ساله است تعجب نمی کنیم اما اگر کسی بگوید خانواده اش دارای برنامه پنج ساله است شگفت زده می شویم. مگر خانواده هم برنامه می خواهد؟ مثل این می ماند که بپذیرید یک بدن یا ارگانیسم زنده بدون برنامه و هدف جلو  نمی رود اما تعجب کنید کوچک ترین عضو این کالبد یا ارگانیسم یعنی سلول ها هم برای خود برنامه مشخصی دارند و کار خاصی را دنبال می کنند. از این زاویه می توان متوجه شد ریشه بسیاری از نابسامانی هایی که امروز در خانواده و به یک معنا در جامعه به چشم می خورد از این  ناشی می شود که خانواده های ما روزمره شده اند و برنامه خاصی را دنبال نمی کنند. اما از کجا متوجه شویم که خانواده ما برنامه ندارد؟ از کجا متوجه شویم ما زوج روزمره ای هستیم یا زوجی که با برنامه زندگی می کند؟
 

آیا در زندگی برنامه مشخصی را دنبال کردید؟

اگر همین الان گزارشگر یک رسانه جلوی شما ظاهر شود و بگوید در پنج سال گذشته شما به عنوان یک زوج یا خانواده مشخصا چه برنامه ای را دنبال کرده اید به او چه می گویید؟ مثلا بپرسد در پنج سال گذشته چه برنامه آموزشی داشته اید؟ فعالیت اجتماعی شما در این سال ها چه بوده است؟ اگر از درآمد خانواده راضی نبوده اید مشخصا چه راهکارهایی برای ترمیم درآمد خانواده دنبال کرده اید؟ اگر از وضعیت تغذیه و سلامتی خود راضی نبوده اید چه راهکارهایی برای عبور از این وضعیت اتخاذ کرده اید؟  پاسخ صریح،  شفاف و واقعی شما به این پرسش ها می تواند نشان دهد که آیا خانواده شما به عنوان یک زوج روزها را به روزمرگی سپری کرده اید یا  نه برنامه مشخصی را دنبال کرده اید. 

اما پرسش این است که  چطور یک خانواده روزمره یا یک زوج روزمره نباشیم؟ در ابتدا باید غیر طبیعی بودن این وضعیت را عمیقا متوجه شویم. برخی روزمرگی را امری طبیعی می دانند. عده ای از اینکه یک سال گذشته اما هنوز کتاب تازه ای نخوانده اند، فکری به حال اضافه وزن شان نکرده اند، برای بهبود روابط شان با فرزند یا همسرشان دنبال راهکارهای جدید نبوده اند و... را امری طبیعی تصور می کنند.
 تا زمانی که هر فرد در درون خود این امور را طبیعی بداند به دنبال خروج از روزمرگی نخواهد بود. مثل این می ماند که کسی به گرسنگی خود نمی خواهد پاسخ دهد طبیعی است که تا وقتی او این امر را طبیعی بداند سراغ غذا نخواهد رفت بنابراین ما هم تا زمانی که این بی اشتهایی نسبت به داشتن برنامه را طبیعی بدانیم در روزمرگی خود خواهیم ماند.

 

از ساعت های منفعلانه تا ساعت های فعالانه

 فردی متوجه شده است که نه تنها بی برنامگی در خانواده طبیعی نیست بلکه کاملا غیر طبیعی است در آن صورت به دنبال آن خواهد بود که چطور می تواند برنامه ای برای زندگی خود داشته باشد. فرض کنید  که او هر روز 6 بعدازظهر به خانه می آید و 12 شب هم می خوابید. اگر ساعت 12 شب کسی از او بپرسید در این 6 ساعت چه کار مفیدی انجام دادید که قابل ذکر باشد و فرد چیز خاصی برای گفتن نداشته باشد و با طبیعی دانستن این سبک زندگی این سوال را مطرح می کرد که مگر آدم قرار است در خانه کار خاصی انجام دهد؟ حالا عمیقا متوجه آن 6 ساعت زمان ارزشمند خود شده است. قبلا فکر می کرد این ساعت هایی که در خانه می گذرد ارزش خاصی ندارند و آمده اند که آدم دورشان بریزد. او حالا متوجه شده  که اتفاقا این ساعت ها بسیار ارزشمند هستند. اولین اتفاقی که برای این فرد می افتد این است که فکر کند با این ساعت ها چه کاری می تواند کند. آن وقت مواجهه وی با این ساعت ها فعالانه خواهد بود نه منفعلانه. به دنبال گوشی تلفن یا تلویزیون یا هر عامل دیگری نخواهد بود که برای ساعت هایش برنامه ریزی کند بلکه ابتکار را خود به دست خواهد گرفت. ممکن است  در وضعیت جدید هم سراغ گوشی تلفن و شبکه های اجتماعی برود اما این رفتن فعالانه خواهد بود نه منفعلانه. آگاهانه خواهد بود نه وسواسی و نه بر اساس یک اعتیاد. ممکن است در این وضعیت سراغ یخچال برود و چیزی برای خوردن انتخاب کند اما این خوردن آگاهانه و بر اساس یک گرسنگی واقعی خواهد بود نه از سر بی حوصلگی.
 

ببینید نیازهایتان واقعی است یا توهمی؟

زوج یا خانواده ای که می خواهد برای زندگی خود برنامه داشته باشد اول از همه باید نیازهای واقعی و نه نیازهای توهمی را تشخیص دهد و بعد برای آن ها برنامه ریزی کند. نیاز واقعی یعنی نیازی که از قیاس یا قضاوت نمی آید. من خانه 100 متری دارم و در خانه ام زندگی می کنم اما چون خواهرم خانه 300 متری دارد من هم می خواهم چنین خانه ای داشته باشم، این نیاز یک نیاز توهمی و مبتنی بر قیاس است اما مثلا من نگاه می کنم به این که  ساعات زیادی از روز درگیر استرس هستم، بعد احساس نیاز می کنم به این که چطور می توانم این استرس را مدیریت کنم. این یک نیاز واقعی است. من مدت هاست که می خواهم ورزش را شروع کنم چون اضافه وزن دارم و این اضافه وزن واقعی است نه توهمی. من سال هاست که می خواهم زبان یا مهارتی یاد بگیرم تا در کار خود به آخرین مقالات و کتاب ها دسترسی پیدا کنم یا حرفه خود را با دانش روز بیامیزم، این یک نیاز واقعی است.

وقتی نیازهای واقعی خود را شناسایی کردم و به این نکته رسیدم که زمان های بسیاری وجود دارند که هر کسی می تواند فعالانه از آنها بهره ببرد در این صورت امکان پاسخ دادن ورفع کردن به نیازهای واقعی بالا خواهد بود.

سبد خرید