بررسی طلاق عاطفی مبتنی بر پذیرش و تعهد
تمام همسرانی که باهم زندگی میکنند و شاید خشنود و راضی نیستند، بیشک در روزهایی از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتهاند. شاید عاشق هم نبودهاند اما کنار هم بودن برای یکعمر زندگی را انتخاب کردهاند. چه میشود که گاهی عشق پایان میپذیرد و هیچ ردی از خود بهجا نمیگذارد؟ چه میشود که خشم، ترس، غم، تنهایی و شاید پشیمانی جای صمیمیت روزهای ابتدای ازدواج را میگیرد؟
اما واقعیت این است که هورمون ناشی از عشقهای رمانتیک، اگر مداوم و بیوقفه ترشح شود، انسانها خواهند مُرد؛ مثلاً در عالم ادبیات اگر شمس تبریزی مولانا را ترک نمیکرد، مولانا زنده نمیماند. فراز و نشیب، خاصیت عشق است. این تصور غلطی است که عشق و صمیمیت را بپذیریم اما آسیب و صدمهاش را نخواهیم.
عشق و درد، شرکای جداییناپذیری هستند. به تجربیات خود رجوع کنید، آیا تجربه رابطه صمیمی و عالی باکسی را داشتهاید که زمان زیادی بدون هیچگونه احساس ناراحتی، درد و رنجی بین دو طرف، طول کشیده باشد؟ پس چطور اینقدر زود از رابطه زناشویی خود ناامید و از انتخابتان پیشمان میشوید؟
شریک شدن زندگی با دیگری شگفتانگیز، تعالیبخش و همراه با آرزوهای عجیبوغریب است اما همزمان میتواند وحشتناک و سخت هم باشد؛ این را باید بپذیرید. همه ما با دنیایی از انتظارات غیرواقعی از عشق، روابط و صمیمیت زندگی میکنیم؛ عقایدی که مداوم فیلمها، داستانها، بازیها، آوازها، مجلات آنها را تقویت میکنند. متأسفانه اگر اجازه دهیم این عقاید غلط به زندگیمان جهت دهد و سعی کنیم روابطمان را بر اساس آنها بسازیم، خود را در حلقهای شیطانی خواهیم یافت که در آن کوشش بسیار میکنیم تا عشق پایداری بسازیم، اما نتیجه عکس میدهد.
تلاشهای نادرست و گمراهکننده ما برای به دست آوردن عشق، به ابزاری ویرانگر در دنیای مدرن تبدیلشده است. در بیشتر کشورهای غربی میزان طلاق به 50 درصد رسیده است. از طرف دیگر بسیاری از ازدواجهای بهظاهر پایدار، عاری از هرگونه عشق و احساس است و در تنهایی سپری میشود. بهطور فزاینده مردمی که میکوشند زندگی پایداری داشته باشند، نگرانند که زندگیشان به اشک، زخمزبان و دادگاه ختم شود. تعجبی ندارد که در حال حاضر، میزان بزرگسالان مجرد و تنها خیلی بیشتر از گذشته است.
با افسانهها زندگی نکنیم
زندگی ما پر از افسانهها است؛ افسانههایی که ذهن ما را مسحور کرده و بارها و بارها در انتخابها و تصمیمات زندگی مؤثر بوده است. این افسانههای موهوم، از اولین داستانهای شاه و پریان که همیشه با این جمله تمام میشد "و ملکه و پادشاه سالیان سال با خوشحالی در کنار هم زندگی کردند"، تا فیلمهای هالیوودی که همیشه با خوبی و خوشی به پایان میرسید همه و همه، در ذهن ما از ازدواج، افسانههایی ساختهاند که تماماً غلط و مهمل است. اینکه انتظار داشته باشیم بعد از انتخاب یک همسر ایدهال، همهچیز همانطور خوب و عالی ادامه داشته باشد فقط سهم قصهها و بهانه فروش شرکتهای سینمایی است .
در این مقاله به بررسی 4 افسانه موهوم و غلط که بین زوجین شکل میگیرد، میپردازیم :
افسانه اول : شریک کامل
«در دنیای بیکران، هر کس جفتی خاص دارد که منتظر شماست. شما باید جستجو کنید و او را بیابید. او به همه رویاها و تخیلات شما جامه عمل میپوشاند، نیازهایتان را برآورده میکند و عاشقانه برای همیشه در کنار شما زندگی خواهد کرد »
باور به این افسانه، سبب مقایسه مداوم همسر فعلی با یک انسان کامل میشود؛ کسی در ذهن خود متصور میشود قرار بوده با او ازدواج کنید ولی به علت اشتباه در انتخاب درست، این ازدواج صورت نگرفته است. مقایسه با یک مجسمه که نماد خوبی و بیعیب و نقص بودن است، سبب میشود که زوج یا زوجه اشکالات ارتباطی خود را نبیند و همهچیز را غیرمسئولانه گردن همسرش بیندازد. هیچکس جز خودتان قادر به تأمین نیازهای بنیادین شما نیست.
افسانه دوم: تو نیمه گمشده منی
تلاش برای یافتن نیمه گمشده کمکی به شما نمیکند؛ زیرا القاء مینماید که «شما بدون همسرتان ناکامل هستید و مستعد رویارویی با مشکلات. شما نیازمندید، وابستهاید و از تنهایی میترسید.» این موارد به سبب القای وابستگی و نیازمندی بیشک شایسته یک زندگی سالم و اثربخش نیست.
افسانه سوم : عشق باید راحت و بیدردسر باشد
زمانی همهچیز عالی و راحت است که میان دو شریک هیچوجه تفاوتی وجود ندارد و همهچیز شبیه به هم است. هیچ دو انسانی در این کره خاکی وجود ندارد که کاملاً شبیه به یکدیگر باشند. انتظار بیدردسر بودن از روابط زناشویی و هر نوع شراکت دیگر افسانهای بیسرانجام است. انسانها ازنظر افکار، احساسات، علایق، عادات، ذائقهها و... باهم متفاوت هستند و اگر فردی متوقع است که شریک زندگیاش مثل او فکر و رفتار کند و احساساتش هم شبیه او باشد، زمینه را برای ناکامی و ناامیدی خود فراهم کرده است.
افسانه چهارم: عشق جاودانه
تعریف عشق چیست؟ عشق، حالتی عاطف_هیجانی است و ترکیبی شگفتانگیز از افکار، احساسات و حسهای مختلف. از زمانی که عشق در چارچوب یک احساس تعریف میشود، هرگز همیشگی و جاودانه نخواهد بود.
افراد در ابتدای روابطشان، تا زمانی که درگیر عشق رمانتیک آتشین هستند اصلاً به ذهنشان خطور نمیکند که ممکن است روزی این آتش گرم سرد شود؛ آنها در" ماهعسل " قرار دارند و خود را در آن جاودانه میپندارند.
این سرمستی از تصورات عاشقانه و رویایی، برای اکثر روابط، بین شش تا هجده ماه و بهندرت تا سه سال طول میکشد. در این مرحله "فقدان" شروع میشود؛ آن مجسمه بیعیب و نقص میشکند، شوالیه درخشان، فردی سراپا خاکی میشود و اسب سفید به گورخری خاکستری تبدیل میشود. همسران از هم میبُرند و میگویند "من دیگر عاشق نیستم، این فرد شریک زندگی من نیست، من شایسته بهتر از این هستم."
در این مرحله از زندگی تازه روابط معنادار و موفق آغاز میشود. ماهعسل تمامشده و واقعیات زندگی با تمام فرازونشیب هایش نمایان میشود. این حالت بااینکه شوکآور است، اما بیتوتهای است که فرصت ساخت یک ارتباط صمیمی و قابلاعتماد و موفق را بین زوجی که خودِ واقعی یکدیگر را میبینند، فراهم میکند و همینطور که این ارتباط گسترش مییابد، احساسات جدیدی از عشق به آنها دست میدهد؛ شاید نه یک حس شدید یا مستگونه بلکه عشقی غنی، کامروا و همیشگی .